دستانت را دراز کردي
چون جريان هاي بي سرانجام
لبهايت با سلام بوسه
ويران گشتند روي لبهام
.
.
.
دخترک خنده کنان گفت که چيست
راز اين حلقه ي زر
راز اين حلقه که انگشت مرا
اين چنين ننگ گرفته است به بر
همه گفتند: مبارک باشد
دخترک گفت: دريغا که مرا
باز در معني آن شک باشد
.
.
.
دقت کن! علف هرز چيزي نيست به جز گلي که کسي دوستش ندارد!
.
.
.
نذر کرده ام اگر نيايى پياده….از يادت بروم!!
.
.
.
آن روز که مى شکستم
مى دانستم که از کاسه شکسته آب نخواهى خورد
.
.
.
بعضى آه ها را هر چقدر هم که از ته دل بکشى
باز هم سينه ات خالى نميشود
کاش مى دانستى امروز سينه ى من
پر است از آن آه ها
.
.
.
از خواب پريدم!
چشمانم پر اشک بود.
بلندشدم و رفتم سمت تنها يادگارى از تو…
عطرت بود که روى پيراهنم جامانده بود.
سرکشيدم،بوى نبودنت را
.
.
.
لباسهايم آدم نميشوند، حتى زمانى که آنها را به بند، دار ميزنم!
هنوز بوى تو را ميدهند…
.
.
.
مانده ام که چگونه اشکهايم را قانع کنم که ديگر نمي آيي…
اشکهايم از بس مانند قلبت صاف و شفاف اند
که دروغ من درباره تو از آنها خجالت ميکشد!
.
.
.
خدايا خيلي ها دلمو شکستن ديگه تحمل ندارم
بيا با هم بريم سراغشون من نشونت ميدم تو ببخششون
.
.
.
گناهش گردن خودش! آن روز که حسرتش را خوردم روزه بودم
.
.
.
پاهايم را که درون آب ميزنم، ماهي ها جمع ميشوند
شايد اينها هم فهميده اند، عمري طعمه روزگار بوده ام
.
.
.
وقتي عادت کردي با چند نفر باشي
در آينده نمي توني با يک نفر زندگي کني
.
.
.
رفيقم بهم گفت يه آرزو دارم واسم دعا کن: شب و روز با چشم گريون دعاش کردم، نميدونستم آرزوش فراموش کردنه منه
.
.
.
گفت جبران ميکنم، گفتم کدام را؟ عمر رفته را؟ روي شکسته را؟
دل مرده اما تپيده را؟ حالا من هيچ! جواب اين تار موهاي سفيد را مي دهي؟
نگاهي به سرم کرد و گفت: چه پير شده اي؟ گفتم جبران ميکني؟ گفت کدامش
را؟
.
.
.
ديگر نمي گويم: گشتم نبود, نگرد نيست
بگذار صادقانه بگويم: گشتم اتفاقا بود, فقط مال من نبود…!
.
.
.
آخر نفهميدم فراموش کردن درد داشت يا فراموش شدن… به هر حال دارم فراموش ميکنم فراموش شدنم را
.
.
.
هي لعنتي! عاشقانه هاي مرا به خودت نگير، مخاطب من معشوقه ايست که هنوز به دنيا نيامده
تو که مدتهاست از دنياي من رفته ايي
.
.
.
وقتى که ديگر نبود
من به بودنش نيازمند شدم
وقتى که ديگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتى که ديگر نمى توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتى که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتى که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگى کردن
مثل تنها مردن
.
.
.
يادتان باشد،وقتي خورشيد ميدرخشد، هرکسي ميتواند دوستتان داشته باشد، در طوفان است که متوجه ميشويد چه کسي واقعا به شما علاقه دارد...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 17:31 توسط neda